www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]

جمعه 9 بهمن ماه

بيهودگي

روزت را در ياب
بيست و چهار ساعت كامل،به قدري بزرگ هست كه نگذاري تلف شود


پيوست:در سكوت،حرفهاي نگفته هست
در سكوت،نگفته اي پنهان است
حرفهاي عاشقانه كه هرگز گفته نمي شود
در سكوت
حقيقتي پنهان است
در نگاه خاموشي،آروزيي نهفته و
در نوشته اي ؛نگفته اي از سر ِسكوت نهفته است
ولي وقتي تكراري شود ....سكوت خواهي كرد
بيهوده نخواهي بود
تلف نخواهي كرد وقتت را و درمي يابي حقيقت را
در سكوت،حقيقتي پنهان است
در سكوت حرفهاي گونه گونه است
حقيقتي پنهان است

پيوست 2:تنها آنكه بزرگترين جا را به خود اختصاص مي دهد،جايي براي دوست داشتن ديگران مي تواند داشته باشد
پيوست3:كاش آدمها وقتي بزرگ مي شن و خيلي بزرگ مي شن و خيلي مي فهمن و عاقل مي شن....يه چند وقت يه بار يادي از بچه گيشون و اينكه چي بودن و چي شدن بكنن.اگه اينطوري بشه..هيچ كس از سر دماغش كس ِديگري رو نگاه نمي كنه!هيچ غرور ِبي جهتي پيدا نمي كنه!يك كلام؛عوض نميشه
پيوست4:ديگه تكراري شده!هم حرفها..هم نوشته ها،سكوتي لازم است.تا حقيقتي را در يابم.سكوتي در نوشتن

راستي به شر قيان حتما سر بزنين.ايندفعه خيلي خوب شده.خيلي پره!نه اينكه چون خودم توش مي نويسم(ما كي باشيم با نوشته مون؟) و تعصب دارم روشها!نه!ولي ايندفعه خيلي خوشم اومد

طناز، ساعت 2:53 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

چهار شنبه 7 بهمن

ويرونه


يادت مي ياد اون قيديمها؟
بوي شبنم مي يومد؟
از هر جايي رد مي شدي،بوي كاهگل مي يومد؟
يادت مي ياد توي اون كوچه خاكي
خورشيد كه ميزد
وقتي بارون مي يومد
رنگين كمون در مي يومد؟
كلاغه روي ديوارو ،يادت مي ياد؟
گنجيشكه رو،يادت مي ياد؟وقتي كه مي خوند از زمونه؟زمونه ويرونه؟
خونه كاهگلي كجاست؟
امروز ديگه يه ويرونه است
بوي شبنم نمي ياد
كلاغه و گنجيشكه،اينروزا ديگه با هم مي خونن
از اون خونه ويرونه
از زمونه ديوونه
مي خونن از آبادي كه ويرونه شد
پر مي زنند و مي پرند
زهر خندي هم، به من مي زنند
بازم اونان كه مي پرند
منم كه روي زمينم
منم كه توي ويرونه ام
منم كه اينجا اثيرم
ما ايم كه اينجا اثيريم
ميرن و اونا مي پرن
به آيادي ديگه ميرن
ماييم كه اينجا مي مونيم
توي ويروونه ميمونيم
ماييم كه اينجا اثيريم
ماييم كه بالي نداريم
ماييم كه ديگه شبنم نداريم
رنگين كموني نداريم
ديگه آهي نداريم
بوي كاهگل نداريم

پيوست:امروز، دوهفته نامه شرقيان ،منتشر خواهد شد





طناز، ساعت 4:30 AM


[ گاه نوشت مبهم ]

دوشنبه 5 بهمن ماه
سحر

سحر،صداي اذان
صداي الله اكبر
لرزه بر دستانم
اشك در نگاهم
و آه در وجودم،شعله مي كشد
سحر،اذان صبح
و دعا
اشك،آه
سكوت!!!!!و پيكري كه بر وجودم سنگيني ميكند

طناز، ساعت 2:25 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

جمعه 2 بهمن ماه


تورو چه جوري بكشم؟؟

در جواب ترانه اي از مريم حيدر زاده كه توسط هنگامه خوانده شد،امروز در برنامه شهيار قنبري به نقل از برادر زاده اش،مطلبي پخش شد.گويا برادر زاده ايشون،طنز پرداز اجتماعي هستند.در هر صورت اميدوارم اين مطلب كه به نقل از برنامه دوستت دارم ها مي نويسم،بوي به سخره گرفتن نگيرد و كسي را نرنجاند.چرا كه خاصيت طنز چيز ديگري است كه خوب مي دانيم و اين مطلب در جواب تو رو چه جوري بكشم آمده است و بس!و كاري به بقيه ترانه ندارد

منو مي توني لاي كاغذ بكشي
مثل يك دودي ِ ماهر بكشي
مي توني منو تو غليون بكشي
ميشه با پيپ ِفرنگي بكشي
مي توني با حقه سنگي بكشي
مي توني با زغال جَكسِن بكشي
مي توني از بيخ و از بن بكشي
مي توني رو شيشه مربا بكشي
چون خصيصي تك و تنها بكشي
مي توني با تيغ و سه پايه بكشي
مي توني زير سايه،توي ناودون بكشي
مي توني مثل يك دودي ماهر بكشي
منو مي توني لاي كاغذ بكشي

مثل يك دودي ِماهر بكشي



پيوست:............هيچي




طناز، ساعت 5:54 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

دوشنبه28ديماه
در قاب پنجره اي به نام ديروز
حرف امروز را در قاب پنجره ديروز باز مي كنم
حرفي تكراري
و باز دوره ديروز تا به امروز
ديروزي كه در پس يك خميازه،گم شد و رفت و اونقدر اين خميازه طول كشيد كه همه رو خواب آلود كرد و
آخر سر، همه رو خواب خرگوشي گرفت
ديروز............تا امروز
اشك،حسرت،آه
بي هدف!!بي نتيجه!! و تكرا رو تكرار!!!همه عمر در افسوس گذشته و در ياد گذشته اي از دست رفته و امروز،گيج و خسته؛منتظر
منتظر يك ناجي
چه باطل، نشسته ايم و انتظار منجي را مي كشيم
ديروزي؛ترسناك
امروز؛وحشتناك
ديروز ِ پر از جنگ
امروز ِ پر از غم
ديروز ِپر رفاقت
امروز ِپر جنايت
ديروز؛ دل شكسته
امروز؛ كمر شكسته
ديروز؛مست و چه خوشحال
امروز؛پر از غم و آه
ديروز و انسانيت چه كمرنگ
امروز و نبض ِخسته انسانيت چه بي نبض
و....حال،امروز، آسمون آبي شهر،چه كوتاه
دستهاي خسته ما،چه پر رنج
رفتن بدون مقصد
دلهاي خسته
قلمهاي شكسته
دستها از بي كسي ،پينه بسته
روزها؛ پر از غم
شبها ؛پراز درد
درد ِ يك كودك، كه از فغان ِ درد مي نالد
يا كه آن بچه بيمار، كه از سر ِ گرسنگي،چه دلتنگ مي نالد
درد ِ يك كودك
غم ِ يك مادر
روزها؛شروع بي تحول
شبها؛پاياني بي مروت
ديروز ...،خيلي وقته كه رفته
اين امروزه كه مونده!!امروزه كه
خسته است
امروزه كه مرده است
كاشكي زنده اش بكني
كاشكي زنده ش بكنيم
كاشكي رنگش بزنيم اين روزاي بي رَنگي رو
كاشكي تحولي بديم روزهاي يكنواختي رو
كاشكي به فردا برسيم
كاشكي ديروزا رو رها كنيم
تا به امروز برسيم
تا از امروزمون،باز به فردا برسيم
تا ديگه بي نبض نباشيم
تا دوباره، رنگ انسانيت برگرده به شهر
تا كه نيرنگ نباشه
تا كه ناله و ماتم نباشه
دستي بي نون نباشه
كسي حيرون نباشه
محتاج ِ يك لقمه محبت نباشه
مست ِ يك گوله ترحم نباشه
غرق ِ آه ِ يك گل ِ سرخ نباشه
چشم مادر پر از غم نباشه
بچه اي بي نون نباشه
تا كه انساني باشه
تا كه فردايي باشه
بايد انسانيت باشه
بايد سكوت رفاقت،هياهويي باشه
تا كه فردايي باشه
بايد انساني باشه
تا كه دنيايي باشه
..................
كاشكي دنيايي باشه.......
پيوست:كاشكي يه روزي برسه كه حرف امروز را از دريچه فردا بگم

طناز، ساعت 1:29 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

آدم برفي


به نام آنكه از ابتداي تجربه اين كلام با من بود

آيا هيچ فکر کرده اي که چرا همه مردم از آب شدن آدم برفي ناراحت مي شوند؟
آدم برفي که قدش را به دلخواه خود،آفريدندو با دستهاي خود هويج را به جاي دماغ و دکمه را به جاي چشمهايش گذاشتند.کم کم و به تدريج قدش کوتاه مي شود ؛ هويج پس از مدتي مي افتد و چشمهايش بي سو مي شودوآب مي شود و ذوب شدن در برابر کودکي که اشک مي ريزد و ديدگان بزرگي که غمگين است و اين همان است؛ همان غمگيني خداوند به هنگامي که بندگانش در گناه گم مي شوند و ذوب مي گردند.آدم برفي خود، خورشيد را فرا مي خواند و به ذوب کردنش او را دعوت مي کندو آ نگاه اندوه خداوند فرا تر از چشمي گريان و دلي غمگين است
هرگز،هرگز نمي خواهم که آدم برفي باشم تا پايه وجودم به سردي استوار باشد

آيا اين ملت و اين انسانها که نمي دانم هنوز هم انساني مانده به ذوب شدن خود فکر کرده اند؟نه!! فکر نمي کنم آنهاحتي به هنگام کودکي آدم برفي ساخته باشند!چه برسد به اينکه راجع به ذوب شدنش فکر کنند.انها تا به حال فقط آدم برفي را ديده اند و مانندهمه در هنگام
افتادنش با هيجان !!خنديده اند.آري! اينانند رهبران
بتها
نمايندگان
يا شايد انسانهايي هستند، که از کنارتان مي گذرند
اري اينانند
بدانيد که اينان حتي به باز شدن يک غنچه گل لبخند نزده اند
اينان به افتادن آدم برفي خنديده اند

پيوست:اين مطلب رو تقربا، يك سال پيش،در گلابي(شرقيان) نوشته بودم.چه قدر زود مي گذره
شرقيان،23 ديماه،منتشر شد

طناز، ساعت 6:59 AM


[ گاه نوشت مبهم ]

كه ماشين چه بي رحم است و چه خطرناك
دكتر علي شريعتي






در تاكسي نشسته ام. و طبق معمول در ترافيك و من نظاره گر اطرافم هستم و ياد آوري خاطرات.چه درختان زيبايي!!اين خيابان چه رهگذراني و چه عاشقاني رو به خودش نديده.چه روز هايي و چه فصلهايي و چه كساني از اون گذشتند؟خياباني كه درختان سر يه فلك كشيده اش آنچنان برآن سايه انداخته كه گويي هميشه سقفي بر سرش داردفصلها كه مي آيند رنگ هر فصل را به خوبي مي توان حس كرد. بهار و سبزي تازه اش،تابستان و رنگ سبز پخته اش و پاييز و برگريزانش كه برگهاي از همه رنگش سنگ فرشش مي شه و زمستان كه شاخه هايش لحافي سفيد بر سر مي كشند......در همين فكر ها هستم كه از راديو خبري را مي شنوم ،كه چندي پيش هم آوازه اش را شنيده بودم و سخت خاطرم را آزرده بود طرح تعريض خيابان وليصر قطعي است
نا خود آگاه نمي دونم چي شد كه اشكهام راه افتاد و دلم لرزيد.يعني اينقدر جمعيت زياد شده؟يعني تا اين حد؟فكر نمي كردم به اين زوديها طرح به جان درختان افتادن توسط عاملان و غير عاملان قطعي شود. در همين افكار بودم كه ادامه خبر را شنيدم:هيچ آسيبي به درختان اين خيابان نخواهد رسيد و اين خيابان ،داراي چهار باند خواهد شد،دو باند كندرو؛ دركنار و باند تند رو در وسط خيابان!تا اين رو شنيدم كه آسيبي به درختان نخواهد رسيد،پوز خندي از ته دل زدم

چندي پيش،بعد از برداشتن روزنامه ايران، براي مطالعه،با تيتر عجيبي مواجه شدم كه مبني بود بر:آسيب ديدگي درختان وليعصر
همان شب از شبكه اي در تلويزيون كه يادم نيست چه شبكه اي بود،گزارش و مصاحبه اي مبتني بر آن مطلب پخش شد و چقدر اعصابم خورد شد كه،با آنكه مسئولان مي دانند علت اين امر ،عدم رسيدگي و هواي بد و جمعيت زياد است،حد اقل تلاشي ناچيز براي بهبود اين وضعيت نمي كنند.مانند خيلي مسائل ديگر
دو روز بعد،تيتري عجيب تر ديدم كه تيترش بدين ترتيب بود:طرح تعريض زيبا ترين خيا بان پايتخت
بسيار كنجكاو شدم و مشغول خواندن. و بعد فهميدم كه چه خبر بوده و اين زمزمه ها براي چه بوده.آنوقت فهميدم كه آنقدر شلوغ شده و شده....كه جمعيت و پولي كه به جان باغها و خانه هاي قديمي تهران افتاده بود،حالا به جان آن درختان دوست داشتني بر ِ خيابان هم شده است حالا چيزي به نام ماشين و جمعيت است كه به جان تك تك خيابان ها و درختانش افتاده است .چقدر از خواندن اين مطالب ناراحت شدم،براي من،مني كه عاشق درختان زيباي وليعصر(همان پهلوي سابق و زمان پدر بزرگهامون)سخت و درد آور بود.ولي هنوز خواندن آن مطلب ،برايم اميدي باقي گذاشته بود و آن فقط اين بود: اجراي اين طرح قطعي نيست
برايم بسيار جالب بود كه دو روز قبل ،مصاحبه و خبري مبني بر نگراني براي آسيب ديدگي درختان وليعصر پخش مي شود و درست دو روز بعد، اخبار تعريض خيابان منتشر مي شود.و بردلم كه از خشك شدن درختان اين خيابان به درد آمده بود،چنگ مي اندازد.يكبار با خودم فكر كردم كه چرا انسانيت واقعا در حال از بين رفتنه؟يعني واسه آدما جز پول و ماشين و ماديات هيچ چيز ديگه مهم نيست؟آخه چرا به جون درختان و خيابانها و خانه هاي قديمي افتاده اند و به جايش برجهايي بلند مي سازند كه قدرت ديدن كوهها را هم از ما گرفته اند؟ با وضع آلودگي هوايي كه در تهران به اوج خود مي رسد كه اگر همين چند درخت هم وجود نداشته باشد....دلم مي گيرد،گويي هيچ كس جوابي براي حرفهاي من ندارد
در تاكسي نشسته ام و در افكارم غوطه ور كه باز در تكرار اخبار مي شنوم؛ كه تعريض خيابان وليعصر،حد فاصل ميدان ونك تا......قطعي است......و همچنين طرحي براي چهار راه پارك وي تا تجريش نيز در نظر گرفته خواهد شد!!!
مسئولان اطمينان كامل به مردم مي دهند كه اين طرح بدون آسيبي به درختان اين خيابان اجرا شود!!!پوز خندي از ته دل مي زنم و
مي گويم كدام قول درست در اومده كه اين يكيش؟و باز هم صداي گوينده كه از مسئولي نقل مي كند:زيبايي اين خيابان حفظ خواهد شد چيزي شبيه خيابان چهار باغ اصفهان!!!!!!چهار رديف درخت، به جاي دو رديف درخت كاشته خواهد شد.خوب يادم هست كه زماني خيابان مير داماد را نيز به چهار باغ اصفهان تشبيه كرده بودند!!!!ولي زيبايي كنوني خيابان وليعصر كجا و مير داماد كجا؟ بر فرض چهار رديف نهال هم كاشته شود،ديگر آن پياده روي زيبا وسر پوشيده اين خيابان كه با برگهاي اين درختان فرش شده و چترش شاخه هاي انبوه آن است،كجا خواهد رفت؟همه چيز شده است:پول_منفعت و ماشين و تكنولوژي
شهر جاي ماشين ندارد، در پاركينگ يك خانواده 4 نفري، شش عدد ماشين خوابيده است!!!خيابان را تعريض كنند و درختان از بين بروند،ماشينها را چه خواهند كرد؟كدام طرح به اجرا در اومده؛ براي كنترل و حل مشكل ترافيك موثر واقع شده؟كه اين يكي بخواد بشه؟نه!مشكل ما از جاي ديگري است

چه روز ها وچه ساعتها و دقيقه هايي و چه كساني در همين پياده رو قدم زدند!!درختانش قطع نخواهد شد ولي مطمئنم زيباييش از بين خواهد رفت و همان ساعت كه اولين كلنگ را كه بر آن خيابان مي كوبند چه كساني كه خوشحال نخواهند شد و به مقصود خود خواهند رسيد و دل من چه بيتابانه خواهد لرزيد. خيلي خوب مي دانم كه مدتهاست كه پول و منفعت و ماديات شعار همه گشته است و خاطرات و انسانيت و معنويت را سالهاست مدفون كرده اند و روزي طوفاني همان دفن شده را نيز با خود خواهد برد به خاطر تكنولوژي و شعاري به نام پيشرفت!!ولي به چه قيمت؟تا به كي بايد منتظر ويران شدن باغهاي ديگر باشيم و قتل درختان زيبا؟
برجها؛ زيادشدند،فرصت نگاهي بر كوهها را هم گرفتند
درختان؛ قطع گشتند و تبديل به ساختمان شدند
درختان و خانه هايي؛ ويران شدند،براي گذشتن بزرگراه
بس نيست؟گاهي با خود فكر مي كنم كه آيا واقعا اينقدر زندگي ماشيني مهم گشته است؟و مقامي والا پيدا كرده است و پول و منفعت آنچنان هويت قوي بين مردم به وجود آورده كه چشم همه را كور كرده است؟آيا تا بدين حد كه تعدادي درخت اضافه كرده اند؟نمي دانم جز آهي و افسوسي

آسيب به درختان وليعصر
قشنگتربن مجموعه درختي پايتخت، در معرض خطر قرار گرفته و در حال نابودي است
جوي زيباي اين خيابان كه زماني پر از آبهاي جاري شده از كوهها بود و چه آب زلالي از آن گذر مي كرد، امروز مدفن زباله هاي شهر وندان گشته و پوست ميوه كودكان و كاغذ پاره روزنامه بزرگان! و چه درد ناك است
از طرفي ديگر،عدم رسيدگي شهر داري و جمع زباله نيز بر اين موضوع دامن زده است
اين در حالي است كه مسئولان كنترل ترافيك كشور و شهرداري،در عين نابودي اين خيابان، در فكر تعريض خيابان اند
به راستي چه بايد كرد؟

ترا فيك و حل مشكل؟
امروز اين خيابان را تعريض مي كنندو از بين مي برند يا نمي برند ولي آيا مشكل ترافيك فكر مي كنيد به اين راحتي ها حل شدني است؟ به راستي كه مشكل از جاي ديگري است. بر فرض ،امروز اين خيابان هم تعريض شد چند سال ديگر كه تهران از ماشين لبريز شد و ماشينها بيشتر شد و جمعيت بيشتر،آيا مي شود اين خيابان را از چهار باند تبديل به شش باند كرد؟!!!!!؟ فكري اساسي و چاره اي به از اين انديشيدن بسيار نكوست

فقط يك سوال دارم:آيا آخرين راه همين است؟؟؟؟ و مشكل ترافيك با همين كار و نابود كردن شكل خيابان تاريخي ،كه آوازه اين خبر را بار ها شنيده بودم، كه از طرف سازمان ميراث فرهنگي كشور اعلام شده ، دير يا زود در ليست ميراث فرهنگي جهاني، يونسكو،قرار خواهد گرفت،حل خواهد شد؟

جزئيات تعريض خيابان وليعصر
اخباري مبني بر مخالفت اعضاي شو راي شهر براي تعريض خيابان تاريخي
بر آوردهاي كارشناسان در مورد آسيب درختان زيباي وليعصر

پيوست:داره برف مي ياد.مطمئنم درختها الان لحاف سفيدشون رو، روشون كشيدن






طناز، ساعت 1:29 AM


[ گاه نوشت مبهم ]

غرق در آسمان

بر لب چشمه اي رفتن
كوزه آبي برداشتن
بر بلنداي كوهي نظر افكندن
و پيچيدن صداي ذكر ياهو در گوش كه آه ،چقدر آشناست
و برداشتن آن كوزه كه چقدر سنگين گشته است و به ناگاه ترك برداشت
......و شكست
و نگريستن آن كبوتر كه چه زيبا و چه غمگين پر زد و رفت و در مه غليظ و صداي آسمان گم شد
دانه اي بر گرفتن
رفتن و نماندن
مانند يك كبوتر

گم گشتن در آسمان
غرق در آسمان بودن
مانند يك كبوتر و نواي آن نيلبك چوبين و
ذكر هميشگي
رفتن و نماندن
مانند يك كبوتر

طناز امين




طناز، ساعت 2:46 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

كلبه
بر بلنداي كوه هاي غرور
عشق موهبتي است،دست نيافتني
در قعر درياهاي افتادگي
عشق،چه دست يافتني؛ولي چه سخت
نه دريا را خواهم
نه كوهها را
من كلبه اي مي خواهم
پر از مهر و محبتي كه افسوس ...نيست
و كمي آزادي
وجرعه اي انسانيت
كه حيف چه ارزان گشته است
كه با آن دنيايي از عشق بسازم
و چه آسوده خواهم رفت
و چه شيرين لب فرو خواهم بست
آنزمان در دنيايي پر از عشق
و پر ز مهر و وفا
فقط بگوييد كلبه ام كجاست؟
(طناز امين)

طناز، ساعت 8:11 AM


 

Top