www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]


-

پنجشنبه،8 ارديبهشت

شماره 17 شرقيان منتشر شد

كار من رو در اين شماره در بخش هنر مي توانيد ببينيد
love is??

طناز، ساعت 11:59 PM


[ گاه نوشت مبهم ]

چهار شنبه، 7 ارديبهشت

چاره درد امروز، سكه و پول و اسكناس
قسمت دوم


تمام اين نا برابري ها ،كه در همين نزديكي و در همين شهري كه زندگي مي كنم و مي بينم ، جمع مي شود و بر دلم سنگيني مي كند.در عجبم كه چه طور، خانواده اي براي يك شب ميهماني ، و به قول ِ خودشان، براي حفظ آبرو( آبرويي كه انگار هر چه بيشتر خرج كنند بيشتر مي شود!!)مي تواند براي 50 نفر ميهمان، غذايي متناسب با 200 نفر سفارش دهد، و وقتي كه از اصرافش ، اضافه مي آيد، بقيه غذاها را حتي حاضر نمي شود كه به آواره اي و يا شبگردي كهِ گرسنه است دهد. ولي آن را خيلي راحت، راهي سطل زباله مي كند!!!
همان هنگامي كه پسران و دختراني ، براي تهيه لباس عيدشان، به اروپا سفر مي كنند، چشمان عاجز مادري گريان است. چرا كه حتي براي سفره هفت سين نمي تواند ماهي قرمزي تهيه كند!!1
در همان وقتي كه فكر دختران، خريد لاك و رنگ رژ ِ لب ، از نون ِ شب هم واجب ترمي شود، و جوانان ِ ما، در پي ِمار كهاي آنچناني و مسابقه دادن، در خريد ِ ماركِ گران تر هستند،نويسنده اي كه تمام عمرش را صرف ِ نوشتن كرده است ، در تنهاييش مي ميرد و چند روز ِ بعد، آنهم از بوي تعفن اش، خبر دار مي شوند كه گويي از دنيا رفته است!(آنهم ، چرا؟ چون بوي بد چنازه اي، آزارشان مي دهد
اين است كه مي گويم: ارزشها ، يك به يك و تك تك، از بين رفت و رفت، تا به امروز و اينجا رسيد ، كه پول و ثروت ارزش شد و امروز؛ هر كس كه پولدار است گويي حق زنده بودن و لذت بردن از زندگي دارد و انسانيت گويي به پولدار بودن است ، و هر كس كه بي پول است و محتاج، بايد به او گفت: برو بمير!!به همين راحتي!
اينها حقيقت هست.بارها حتما شاهد بوده ايد

امروز، هر كي كه پول داره/ توي چراغ جادوش انگار غول داره

ديگر آنقدر ارزشها از بين رفته كه وقتي پسري از پدرش پول كلاني، براي خريدن كفش NIKE، طلب مي كند و يا دخترش، براي اينكه جلوي دوستانش، افت ِ كلاس پيدا نكندواگر مارك ZARA، بر تن نكند؛ گويي ديگر زمين و زمان عوض خواهد شد، پولي از پدر مي خواهد بسيار زياد، و پدر نمي تواند از عهده خرجشان بر آيد، با شرمندگي سر جلوي فرزندانش خم مي كند،در كمال حيرت مي شنود:
«آخر، تو هم پدري؟» و يا « تو ديگه چه پدري هستي؟»

از اين پس پدر، زير ِ خرج ِ گران/ بزايد، برش كار، ماما بود

*********
ارزشها مرد و محبت از دلها رفت و جايش را پول و منافع و ثروت گرفت.آينده چه پيش آيد، نمي دانم.
پول ارزش شد ، در حالي كه كودكي از گرسنگي مرد و همان وقت، بودند كساني شاد و پاي معاملات كلان و چكهايشان را امضا مي كردند ، مادري در غم از دست دادن ِ فرزندش گريان بود.
و همان وقتي كه پدري زير خرج فرزندان ، كمرش خم شد،نويسنده اي چنازه اش پوسيد،ارزشها مدتها بود كه از اين شهر رفته بود.هزاران نفر امروز در همين شهر ، بي آنكه سر پناهي داشته باشند، دستانشان آرزومند خرده پولي است و شكمشان در حسرت لقمه ناني و پيكرشان محتاج سر پناهي، تا شب را در اين سرما، كنار آتش و مقوا و كارتن ، سر نكنند.
شبها ، هنگامي كه من و شما خوابيم، هستند هزاران نفر كه وقت ِ بيداريشان است. خوابگردان شب هنگام و معتادان پارك شهر و بده بستانهاي زير ميزي!!هنگام كشتارهاي شبانه است و باز ؛ لگد كوب كردن ارزشها!

شبهاي بسياري است كه خواب به چشمانم راه نمي يابد.ولي هستند كساني كه با شكمهاي پر، كه با غذا هاي رنگين ِ شبانه پر گشته است چه آسوده ،در خوابند و من در عجبم!!
در شب صداي ناله هاي فرزنداني را مي شنوم كه گرسنه اند و صداي شيونهاي مادر را و زجه پدر و صداي التماسهاي فقيران را.
شبها براي من نماي بزرگ (اگستريم لانگ شات) مرگ ارزشها مي تواند باشد
ثروت و پول، ارزش بسياري دارند و سواد و فرهنگ و اگر وقت شود كمي محبت و فهم و شعور را بايد به دست باد سپرد
چيزي جز تاسف ندارم.
كاش اينگونه نبود.
ولي اميدوارم لااقل شما جزو آن دسته از انسانهايي نباشيد كه ارزشهايتان را با پول تاخت زده باشيد
چرا كه مدتهاست در اين سرزمين،كم كم زندگي نيز دارد تاخت زده مي شود.دور از چشمان ي من و شما
و اين، وضع اكنون است:
از اين پس پسر، مي نويسد دگر هر آن كس كه نان داد ، بابا بُود

پيوست1: اشاره به فيلم بادكنك سفيد

ابيات اول متن و تمامي شعر هايي كه در متن آمده است ، از استاد خوبم، شاعر،ترانه سرا،آهنگساز، خواننده و استاد علوم علوم جغرافيا و...و.. استاد : شاهكار بينش پژوه مي باشد

طناز، ساعت 9:52 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


-
سه شنبه،6 ارديبهشت


چاره درد امروز؛پول؟؟
سكه و پول و اسكناس

توانا بود هر كه دارا بود / ز ثروت دل ِ پير برنا بُود
پر ِِ قو بود، پول را رختِ خواب /هنر، رخت ِ خوابش مقوا بُود
همه سهم ِ استاد ِ دانشكده،/ پشيزي حقوق و مزايا بُود
فغان!!سهم ِمردم، ز ِ نان و لباس،/از آن سوي ويترين تماشا بُود.
كدامين كس از شاعري برج ساخت؟/كدامين كس از شعر، دارا بُود؟
از اين پس، پدر، زير ِ خرج ِ گران،/بزايد، برش كار، ماما بود
از اين پس پسر، مي نويسد دگر،/هر آن كس كه نان داد؛بابا بُود
توانا بود هر كه دارا بُود
ز ثروت، دل پير برنا بُود


وقتي كه در شهري شلوغ قدم مي زني و اگر كمي توجه به اطراف داشته باشي،بار ها وبارها،بر سر هر راهت فقيري و گرسنه اي قرار گرفته است ،كه دستانِ سياه و رنجورش، حاكي درد ِ زمانه بوده است
بار ها شده كه كودكي ، با چشمان ِ معصومش، در همان سرما،منتظر گشته و التماس كرده،تا، كسي حزن چشمانش را در يابد و ترحمي نثارش كند و خرده پولي در دستاني بگذارد كه نه تنها ديگر بوي بچه گي نمي دهند... بلكه نشاني دارند؛ از زود بزرگ شدن او
و چه وقتها كه ديده ايم،همين پولداران با آن ماشينهاي مدل بالا، وقتي كه فقيري دست ِ نياز بلند مي كند،با چه تلخي روي بر مي گردانند
اشتباه نكنيد.بحث من، گدا پروري نيست.بحث، سرِ چيزي به نام پول است و قرار گرفتن آن به صورت يك ارزش در اجتماعي بزرگ، كه هر روز، صدها عاطفه و صدها ارزش در آن كشته مي شوند
بحث ِ امروز، سكه و پول و اسكناس است و چاره اي براي درد ِ بيچارگان ِ اين شهر
*********

اگر از فقيري امروز بپرسي كه چرا گدايي مي كني؟يا از تحصيل كرده اي كه سر خيابان گردو مي فروشد و يا دزدي كه در زندان است، بپرسي كه چرا؟
يك جواب بيشتر نمي شنوي و آن هم اين است
- چي مي گي خانم؟تا حالا شده گشنه بموني؟يا بچه ات مريض باشه و پول نداشته باشي؟
چي ميگي؟از روي شكم سيري چرا يه حرفي مي زني و..........
هزار حرف ِديگر

آخه، تو كه شعار ميدي، چي چي خوبه، چي چي بده؟!!/تاحالا بچه ات تو جوب، به پوستِ خربزه گاز زده؟
هيچوقت شده،بوي كباب ِ همسايه بپيچه توي خونتون،/بچه ات بگه:هه !هه! گشنمه بابا جون؟
آره،آره دزدي بده!/اينو كه هر كي ميدونه!
ولي ، آخه آدم توي/نونِ شبش وا ميمونه!!
هيچ كي كه توي اين دنيا،/قاتل به دنيا نمي ياد

دزدي هم، ژنيتيكي نيست/خوب بيكاره ، خوب كار مي خواد
مجرمِ اصلي محيطه،كه ما رو اينجور بار آورد/مجرم ِ اصلي فقره كه ما رو توي اين راه ها برد
***********

تا به كي بايد چنين باشد، نمي دانم.گرسنگي ها،نا عدالتي ها،نا برابري ها، در حاليست كه در همين شهر، افرادي هستند كه هر روز، شكم هايشان، سير تر از ديروزها مي گردد ولي نمي دانم چرا گرسنگان هميشه گرسنه اند؟تا به كي شعار؟ دَم از عدل و عدالت زدن چه آسان است و عمل كردن به آن چه مشكل
اگر در شهري پر از عدل و عدالت زندگي مي كنيم، چه كسي جواب گوي گرسنه خوابان ِ اين شهر است؟چه كسي جواب گوي صدها نفر كه در كنار خيابان و گوشه پاركها، شب را به صبح مي رسانند مي تواند باشد؟تازه اگر كارتن خوابي، شبي ، خود را به هتلي دعوت كند، و بخواهد در پاركي شبش را سر كند به جاي خيابان،دير يا زود، ميهمان بازدداشتگاه هاي نيروي انتظامي خواهد شد.(شايد برايش بد نباشد!!آخر لا اقل شبي ،در گرما به سر خواهد برد)همه اينها، در حالي است، كه باز هم پول، حرف اول را ميزند، در سرزميني كه ديگر تمام ارزشهايش ، در پي ِ ثروت و پول پارو كردن ِ هر چه بيشتر به باد رفته است!! ديگر آنقدر پول، معنا پيدا كرده است ، كه وقتي كلماتي چون استاد دانشگاه،درس، فرهنگ،عاطفه و ... كلماتي از اين دسته بر زبان مي آيد، براي خيلي ها مسخره جلوه مي كند .آري! به راستي كه در اجتماعي كه شخصيت ِ انساني با پول سنجيده مي شود و مارك ِ لباس، بحث و دغدغه جوانهايش، اين است؛ كه مدل گوشي كدام از ديگري پيشي مي گيرد!!،صحبت از ارزش و فهم و شعور بسيار بي معني است

سكه و پول و اسكناس/ چاره كار آدماس
خونت كجاس!!/ماشينت چيهفهم و شعور، باد ِ هواس!!

*********

صدها نفر با پولهاي باد آورده پدر هايشان، ديگر حتي زحمت خريدن رتبه و دانشگاه را به خود نمي دهند و حتي سر ِ كلاس هم نمي روند.به راحتي مي توانند مدركشان را از فلان ....... هم بخرند!!و بعد، با افتخار و پز ِ فراوان !!كه عجب؟مهندس شدم؟كار ِ آزاد را بر مي گزيند و ادامه پارو كردن ِ پول و اصراف هاي پيا پي!!در حاليكه در همين شهر، در يكي از همين كوچه ها، چه شبهايي كه دستان يخ بسته كودكي تنها نماند و چه روز هايي كه انساني از فرط ِ بي ناني نمرد.!!هستند در اين شهر كساني كه در يك ماه، در آمدشان بالغ بر 12 ميليون تومان و يا بيشتر است،در آمدي كه اگر، استاد دانشگاهي، با آن همه معلومات، و يا نويسنده اي با ان همه زحمت، ساليان سال هم، روز و شب كار كنند، نمي توانند به دست بياورندو جالب اين جاست، كه همان پول دار ، امضا بلد نيست و پاي چكهايش، انگشت مي زند

با چشمان ِ خودم ديده ام كه همين افراد، براي بچه هايشان ماشينهاي آخرين مدل مي خرند و زير پايشان مي اندازند ،(همين ماشينهاي بي درد، كه هر روز، با ويراژ دادن از كنار هر كدامتان رد مي شوند و صداي آهنگشان آنقدر بلند هست كه ..........)و با همين ماشين،در پيِ ِ شكار دختري هستند.دختري كه او هم از روي رفاه كفشهاي آنچناني به پا دارد و دنبال پسري پول دار مي گرددو يا دختري كه باز از روي فقر و احتياج، منتظر ايستاده است در كنار خيابان، تا پسري، با ماشيني بيايد و برايش بوق بزند
تمام ِفقر و بيچارگي ها در حاليست كه در زير ِ آسمان ِ همين شهر،دختران و پسراني جلوي تلويزيون ِ اتاقشان زير پتويي گرم وراحت، لميده اند و وقتي كه كمي احساس گرسنگي كردند، بدون هيچ ناراحتي، با يك تلفن، كم ِكم، پيتزايي برايشان محيا مي شود !ولي اگر روزي در خيابان،يك كودك،يك گل فروش، يك دوره گرد،يك فال فروش، دست درد مندش را جلويش دراز كند،گدا تر از همه گدايان خواهند شد!! همانهايي كه اگر يك روز كه هوس پيتزا مي كنند و نخورند، گويي خواهند مرد.

در همين شهر، كساني كه اصلا با ورتان هم نميشوند در جاهايي ناب، ويلا دارند و مي خوابند و مي آرامند، ولي يك قران هم كمكي به شب خوابها و فقيران نميكنند

كو ر و كچل/خوشگل و زشت،/ ويلا داره عين بهشت

..............
ادامه در پست بعدي


ابيات اول متن و تمامي شعر هايي كه در متن آمده است ، از استاد خوبم، شاعر،ترانه سرا،آهنگساز، خواننده و استاد علوم اجتماعي علوم جغرافيا و...و.. استاد شاهكار بينش پژوه مي باشد

طناز، ساعت 11:57 AM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
چهار شنبه،31 فروردين ماه

افكار انساني كه مدتها به نهايت انديشه بود

به نهايت مي انديشيد
در ظلمت وهم انگيزش
همچنان خيره بر سقف
سر در گم و گيج و بي هدف؛ به دنبال هيچ
تا كه شايد پاسخ آيايي كه در سر مي گذراند در يابد
آيا بي نهايت هم سقف داشت؟؟
به نا گاه دريافت
بي نهايتي را
كه سقف داشت
چه قدر خوب فهميد
نهايت سقف دارد
ولي حد كه ندارد

طناز، ساعت 10:46 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
يكشنبه،28 فروردين ماه
دو هفته نامه شرقيان با طراحي جديد
منتشر شد
همراه با بخشهايي چون
انديشه، تاريخ ، هنر،ادبيات و گزيده ادبي و.....و

و در آخر كارتون تراژيككار ِ خودم
ببينيد و نظر بدين ممنون مي شم

خبري در راه است!!به بهانه بهار
اينم مطلبي كه نوشتم



پ.ن: خواهشا اگر مطلبي يا كاري در شرقيان دارم همونجا نظرتون رو لطف كنين و بنويسين و اگر هم مطلبي در بغض مبهم نوشتم و نظري داشتين همين جا
مثلا نظرتون در مورد مطلب شرقيان رو در زير مطلبي كه در بغض مبهم مي نويسم نگذاريد
قبلا از توجه شما متشكرم

طناز، ساعت 3:19 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
جمعه،26 فروردين

آوازهاي بي وقت پرويز شاپور
از شماره 10094 كيهان_27/11/35

مگس را كسي توي قفس نمي اندازد
گوش خسته واژه گل را هم تحويل نمي گيرد
باد كمر درخت را شكست و درخت كمر سايه اش را
توي بال پرنده براي آسمان نامه نوشتم
نوزاد ماهي ، دهانش بوي شير نمي دهد
خود نويسم وقتي مي خواهد با كاغذ سفيد ملا قات كند ، كلاهش را به جا رختي آويزان مي كند

...........
بقيه در پست بعدي

طناز، ساعت 3:49 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
سه شنبه،23 فروردين

به دنبال هيچ

روزي را در گذشته به ياد آورد كه چه كودكانه به دنبال سايه اي كه هميشه بزرگتر از او راه مي رفت دويده بود
امروز، سايه كوتاه شده و او بزرگتر
به دنبال چه دويده بود روزي، در كودكي؟
.....
به دنبال هيچ

طناز، ساعت 11:17 AM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
چهار شنبه،17 فروردين ماه 1384
آرزو

روزي فهميد كه آرزويي را، جايي در گذشته جا گذاشته است
برگشت تا جاي پايش را دنبال كند
تا شايد....بتواند باز گردد و بيابدش در آن دوردستها
.......
برگشت
رد پايي نبود

طناز، ساعت 4:13 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


*
شنبه،13 فروردين ماه
سخن خدا، كه هيچ گاه، هيچ كس نشنيد

روزي كه آدم پا به اين دنيا گذاشت،خدا مي گفت : غصه روزي رو نخور
روزي كه حوا خلق شد و با آدم دو تا شدن، خدا مي گفت: غصه روزي نخورين، به فكرِ آخرت باشين
اون روزها هِي خدا مي گفت. ولي كو گوش شنوا؟
تا از بهشت رونده شدن
اون دوتا جفتِ بي نوا
بعد ِ اونها، بعدي ها هم ، وِيلون و سر گردون شدن
اونروزها هم خدا مي گفت؛ غصه روزي نخورين
روزي خودش مي ياد ولي، آخرت رو داشته باشين
حالا چي شد؟
بعد ِ اونها ، ما هم با چنگ و دندون، اومديم توي مِيدون
مِيدوني كه اسمش دنياست!!همه به فكرِ پول و به فكرِ نون ِفردا
به فكر ِ جيب و روزي، زديم به جاده خاكي
وجداني هم نمونده،هَمَش جنگ و دعواست
هه!!دعوا سر ِ شرينيِ يه حلواست
به جايي كه آخرت رو بچسبيم، دنيا رو خوب دودستي، بَستيم به جيب و مَستيم
خدا خشمش مي گيره، درياها هم مي لرزن، زمينها خوب مي لرزن
آدمهايي مي ميرن، گناه كار و بي گناه
ولي هستيم هنوزم، به فكرِ جيب ِ فردا
بالاخره يه روزي، همه با هم مي ميريم، روزي ها هم همينجا، توي دنيا مي مونه
شرمنده و سرگردون مي ريم سوي خدا مون
آخرش پس چي مي شه؟
آخرتي مي مونه؟
خدا خودش مي دونه
خدا،خودش مي دونه

طناز، ساعت 9:53 PM


 

Top