www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]


-
يكشنبه،2 مرداد

آرزويي محال به اسم آزادي و سخاوت

و...... آنگاه كه چشمانم او را ديد
و آنروز پنداشتم بسيار خوب و صبور و آرام و انسان خواهد بود....؛ اما به غلط، افسوس
نمي دانستم كه احساسي است كه بايد بگذرد و بايد مي گذشت، اما نرفت!!! و
همانروز كه روح و احساس حقير خود را در بندِ نگاه و شخصيتش احساس كردم
دل و قلبم هم رفت و ديگر باز نگشت
گر چه نداشتمش ولي وجودي حقير ، توان گريز از او نداشت
و همانروز ، كه پنداشتم كه با او ديگر بغضي نخواهم داشت ... و نه آهي خواهد بود و نه اشكي
افسوس كه ندانستم كه باز هم احساسم ؛ همان تنگمايه حقير ..، به مانند جويي است كه خواهد رفت و باز گشتي برايش نيست
آنروز ندانستم كه وقتي با هم باشيم ، تنهاييم را پر نخواهد كرد و من... تنها تر از ديروز ها خواهم بود
ولي اينك خوب مي دانم
كه هستم من؛ اسيري در بند
نگارنده اي در حبس
و نا اميد و گريان و بغض آلود
محروم ز هر بود و نبودِ خويشتن گشته ام
قلم پر از احساسم خشكيد و شكست
قلبي يخ بست
دستاني كه مي لرزند
هديه او خواهند بود و چشماني پر از اشك و گلويي پر از بغض
در دست زمانه افسوس چه نا عادلانه به عقب رفتم و وا ماندم
كاش همان روز مي دانستم
كاش آنروز مي دانستم چيزي كه ديگر در اين دنيا مدفون گشته است...
كمي سخاوت و مهرباني و آزادي است
كاش مي دانستم كه نامردي در همگان هست
استثنايي وجود نخواهد داشت
كاش مي دانستم آنچه فراوان است؛ نامردي و نا عدلي است
ولي افسوس كه ندانستم

طناز، ساعت 11:27 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


-
تولد

متولد شدم از آب، در شبي از هجوم شاپركهايي كه به سوراخ لانه مي رفتند
زندگي كردم؛ در حبابي ، به نازكي حباب ِ ماهي ها
و به خلوت ِ قناري
با ديدنت ، حباب شكست
و دوباره آبي شدم تا مرا با خود
از مردابها به ابرها ببري

پ.ن: از تبريكات همه ممنونم

طناز، ساعت 11:46 PM


[ گاه نوشت مبهم ]


-
يكشنبه،26 تير ماه

ابديت

دل من جاده ها را مي شكافد و تا ابديت خواهد رفت
من در ابن سفر ، بردباري را ياد ميگيرم و استقامت كوههاي كنار جاده را تحسين خواهم كرد
از دراويش بين راه ، سبدي ذكر ياهو خواهم گرفت
وبر قلب خواهم گذاشت
و تا آخر راه بوي خدا را همواره خواهم برد

طناز، ساعت 12:03 PM


 

Top