من نمي دانم روزگاران را چه پيش آيد
من نمي دانم گل شب بو هميشه عطر خود دارد كه با آن خوف شب هاي درازم را بيارايم؟
من نمي دانم روزگاران را چه پيش آيد
نمي دانم
اشك حسرت را كجا ريزم؟
كجا بگريزم از اندوه اين زندان؟……
همچنان اميد فردا را به دوش دارم !!چه كس اميد فرداي مرا از من مي گيرد؟
نمي دانم
سارق اميدهاي من
زندانبان من است؟ يا من؟
نمي دانم پس از مرگم اميدي هست تا فردا؟
نمي دانم در آن نوبت چه كس بندد در زندان به روي من؟
امروز بغض مبهمي كه حدود یک سال در گلوم مونده بود…آشكار شد!!ولي هنوز نتركيده.
درست یک سال پیش همین موقع ها بود...هوا همینطوری ابری و برگریزان!!
درست یادم می یاد چه شورو حالی داشت گلابی !!آخه اول گلابی بودکه بعد اسمش شد شرقیان و الان اینجوری شده که شما می بینید!چه زود گذشت...یادم می یاد اون موقع به نظر های یک دوست که اسمش یادم مونده.. دل خوش بودم و می نوشتم آقای مهران فرزاد!که چه حیف!!دیگه تو شرقیان نیست!! وباز شاهد قضاوت زود هنگام بودیم!!....حالا اینجام خيلي اين دست و اون دست كردم براي شروع كردن اين كه آيا اصلا لايق داشتن بغصي هستم يا نه؟چه برسه لز نوع مبهمش! شايد اگه بخوام دليلي براي به وجود اومدن اين بغض بيارم… بغض تنهايي هميشگيم، تنها جوابش باشه!
در به وجود اوردنش يك دوست(پاييزان)بهم كمك كرد كه اينجا بايد ازش تشكر كنم!!
فكر به وجود آوردن اين بغض مبهم رو ازدو دوست دارم (پاييز آبي) و(عياران). ازپاييز آبي يك نصيحت خوب هم دارم كه اميدوارم بتونم بهش عمل كنم:هيچ وقت از مرز خود خارج نشم ونگذارم كه دنياي مجازي منو از دنيايي كه دارم و در دستانمه دورم كنه!!(البته اگر خدا ياري كند)
شرح می گفت:((اگه کسی یه جایی تند بره زیادی یا ترمز دستی می کشه یا ترمز دستیشو می کشن!!درایت همراه با منطق باید باشه و شجاعت همراه با فکر!!))امیدوارم بتونم به این حرف عمیق فکر کنم و با درایت عمل!!
هنوز هم در به وجود آوردن اين وبلاگ كه آيا درست بوده يا نه شك دارم . چون نمي دونم مطالبم در حدي باشه كه وقت ديگران را حتي براي چند كلمه بي خود تلف نكنه؟يا….خدا كند موفق باشم!
اگر امروز با وبلاگ و نوشتن، به اينگونه آشنا شدم… و با اين دنيا…دنيايي مجازي…كه لا اقل مرا از تنهايي هميشگيم در آورد،اين را از دوستان خوبم در گلابي دارم(شرقيان امروز)
از گلابي شروع شد كه بغضم به بغضي مبهم تبديل شد.
در نوشتن از نظرات خوب دوستاني جون:دوستان خوبم در شرقيان،شرح،الفبا، داريوش كبير ،اسكيس،پاييزان،ورنوس،پاييز آبيفرانسيس؛من و تنهایی…… استفاده كردم .چه از گونه انتقاد …چه از گونه لطفهاي هميشگي!!
اميدوارم باز هم مرا تنها نگذارند.
ومن اينك خواهم ديد پايان را
پايان را خوب مي دانم كه چه بس تاريك و باريك است ولي باز هم خواهم رفت تا آنحا كه خود دانم…..
{و چه تنها به پايان مي روم
گويي هيچ كس تا كنون با من نبوده و اين… مبادايي است كه هميشه نگرانش بودم
راهي نيست!
بايد رفت}