www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]

گذر دقيقه ها
انگار داره زود ميگذره
اين لحظه هاي تنهايي
اون لحظه هاي بچگي
شيطنت قايمكي
انگاري ديره كه بگي
از بچه گي در اومدي
انگاري سخته كه بگي
داري پا به پيري مي ذاري
انگار همين ديروز بودش كه به دنيا اومدي
ولي انگار كه ديگه ديره بگي
مي خواي كه بچه بموني
هيچوقت نخواي بزرگ بشي
پا به پيري نذاري
انگار دارن زود مي گذرن
دقيقه ها،ثانيه ها
هيچ كسم نيست كه بهش بگي
آخه چرا؟،آخه چرا
خيلي سخته بموني
گذر زمون رو ببيني
گذر بچگيتو ،جوونيتو
با چشم خودت تو آيينه ببيني
انگاري دارن زود مي گذرن اين دقيقه هاي بي امون
يكيشونم نيست كه بگه كجا ميرن دوون، دوون
انگاري ديگه وقتشه
وقت از خود گذشتن و رفتن و رسيدنه
يادم نبود زود ميگذرن دقيقه ها،ثانيه ها
يادم نبود،فرصت كمه واسه سجده و عبادتها
انگاري خيلي وقته يادم رفته خدامو،سجده گاهَمو
يادم نبود كه يه روزي منم از اينجاها مي رم
يادم نبود زود ميگذرن دقيقه ها؛يادم نبود بچهگيها تموم شده
خاطره ها حروم شده
عشقهاي پاك بي دووم شده
.....
دقيقه ها چه كور شده
انگاري دارن ميگذرن
ديگه چيزي نمونده كه منم رد بكنن
انگاري بايد پاشم و يه جانمازي پهن كنم
پاشم و اين دلمو،اين اشكهامو
پيش خدا رَوون كنم
انگاري دارن ميگذرن ثانيها
دقيقه ها
كودكيها
بچه گيها
انگار داره زود ميگذره
جدايي ها، اون خنده ها و گريه ها
انگار داره زود ميگذره،ديگه وقتي ندارم،ديگه جايي ندارم
معمولا وقت رفتن اشهد ان لا اله الي الله ....رو ميگن
مي رم و گوش ميدم به ثانيه ها
ديگه بايد پاشم و دلم رو بدم به اون بالا...پيش خدا
اشك بريزم،زاري كنم،درد دلم رو خالي كنم
پيش خدا خودمو راضي كنم
عبادت رو ياد بگيرم
انگاري دارن ميگذرن
ثانيه ها
دقيقه ها
انگاري داره ديرمي شه
منم ديگه بايد برم پيش خدا...اون بالاها
ديگه وقتي ندارم
ديگه جايي واسه موندن ندارم
منم ديگه بايد برم اون بالاها
پيش خدا
مثل همه
كه يه روز ميرن
مثل همه
مثل شما
پيوست2: كاش هيچ وقت خدامون و عبادتش روفراموش نكنيم
پيوست3:زمان داره زود ميگذره! انگار همين ديروز بود ......امروز دارم فقط به انگار همين ديروز بود ها فكر ميكنم مثل ديوونه ها و به رفتن

طناز، ساعت 4:23 PM


 

Top