آدم برفي به نام آنكه از ابتداي تجربه اين كلام با من بود آيا هيچ فکر کرده اي که چرا همه مردم از آب شدن آدم برفي ناراحت مي شوند؟
آدم برفي که قدش را به دلخواه خود،آفريدندو با دستهاي خود هويج را به جاي دماغ و دکمه را به جاي چشمهايش گذاشتند.کم کم و به تدريج قدش کوتاه مي شود ؛ هويج پس از مدتي مي افتد و چشمهايش بي سو مي شودوآب مي شود و ذوب شدن در برابر کودکي که اشک مي ريزد و ديدگان بزرگي که غمگين است و اين همان است؛ همان غمگيني خداوند به هنگامي که بندگانش در گناه گم مي شوند و ذوب مي گردند.آدم برفي خود، خورشيد را فرا مي خواند و به ذوب کردنش او را دعوت مي کندو آ نگاه اندوه خداوند فرا تر از چشمي گريان و دلي غمگين است
هرگز،هرگز نمي خواهم که آدم برفي باشم تا پايه وجودم به سردي استوار باشد
آيا اين ملت و اين انسانها که نمي دانم هنوز هم انساني مانده به ذوب شدن خود فکر کرده اند؟نه!! فکر نمي کنم آنهاحتي به هنگام کودکي آدم برفي ساخته باشند!چه برسد به اينکه راجع به ذوب شدنش فکر کنند.انها تا به حال فقط آدم برفي را ديده اند و مانندهمه در هنگام
افتادنش با هيجان !!خنديده اند.آري! اينانند رهبران
بتها
نمايندگان
يا شايد انسانهايي هستند، که از کنارتان مي گذرند
اري اينانند
بدانيد که اينان حتي به باز شدن يک غنچه گل لبخند نزده اند
اينان به افتادن آدم برفي خنديده اند