ديروز زندگي در اين ديار ، نفريني بود بس عجيب، در دست زمانه و زندگي مي كرديم در برهوتي به نام ِ اسارت دست و پا مي زديم ميان ِ ماندن و رفتن
و امروز، زندگي كردنمان ، كابوسي شد در حبابي به نام ِ حماقت در دست ِ زمانه اي غريب و بي حاصل و امروز بايد تا به كي دست و پا بزنيم ميان ِ اسارت و آزادي؟ و چه سخت است ديدن و نشستن و نگاه كردن به آنچه خود ساختيم در حبابي به نام حماقت! ولي زندگي ناميديمش اينست و اينجاست برهوتي به نام ِ زندگي
Ø·ÙØ§Ø²Ø Ø³Ø§Ø¹Øª 11:11 PM