سالیان ِ درازی است که در نی نی ِ این غبار راز آلود و مبهم می گذرم و دقائق بسیاری است که این تار شکسته، هِی هِی در گوشم نوایش را تکرار می کند و ثانیه ها و ثانیه ها و ثانیه ها..... می گذرند و هنوز ، اشک در چشمانم نشسته است به غمت به اندوه ِ رفتن وشاید نماندنت رفتی،تار ماند و نوایش و اشک ماند و مبهمی نوای سالین ِ درازی که از این زندگی می گذرد شاید که مدتهاست رفته ای و من...... باور نداشته ام