www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]

جمعه،28 بهمن

آنکه رفت و دیگر نمی آید

از اهالی دیروز ها یود
گیسوانش همچون رشته های نقره ای رنگ در نور می درخشید و
صورتش همچون صدفی سفید بود و مهربانی از چشمانش و آن لبخند زیبا می بارید
راه رفتنش مشکل داشت ولی صدایش هرگز نمی لرزید و قد خم نکرده بود
و...امروز دیگر آن مهربان نیست
نبضش نمی زند و لبخند بر لبانش خشکیده است
چشمان مهربانش حرکتی ندارد و
نفسی از او بر نمی آید
نه نفسی و نه قدمی
قادر به ایستادن نیست
کسی بوده
که حال رفته است
او رفته است
کاش من هم می رفتم

پیوست:از عزیزانم بود و رفت. خدا بیامرزدش
فرهاد(خواننده) و شاملو راست می گفتن !! از جمعه بوی مرگ می باره
وقتی که بیش از حد گرفتاری و داغون، همه چیز به یکباره سرت خراب می شه و فرصت حتی یک لحظه فکر کردن را هم از تو می گیرد

عکس از:آقای امین رضا طلاچیان/ویرگول

طناز، ساعت 6:49 PM


 

Top