www. B O GH Z E   M O B H A M . BlogSpot.com

 

[ روزمر ِگی ِ مبهم ]

آرشیو

Home
Email

بغض ِ مـُـبهــَـم

 

|


Archive

[ گاه نوشت مبهم ]

شنبه نوزدهم فروردین

پارادوکس خنده های اشک

واااااای گویی چیزی در جایی ، روزی گم شده است
راستی من چیزی گم کرده ام روزی جایی
که یادم نیست چه بود؟ شاید که یک قطره اشک
شاید یک لبخند تلخ
یا که شاید زندگی را گم کرده باشم...... شاید هم خودم را
شاید یک حس را گم کرده باشم
چقدر دوست دارم آرام و بی صدا .... مثل همیشه روی تخت بنشینم و زانو هایم را بغل کنم و در تنهایی اتاق خودم اشک بریزم و
گریه کنم...گریه کنم...راستی چقدر اتاقم را دوست دارم.
کسی در اینجا نمی گوید چرا گریه می کنی.کسی سرکوفت نمی زند
گریه کنم تا اگر شد پوست واره بغضم را بر درم و زار بزنم به حال خودم
و آنچه که گم کرده ام
و گاهی...... فقط گاهی خنده ای کنم از ته دل
به روزگار
و فکر کنم که واژه ی خود!!!!که چقدر بیخود است
بخندم تا دیگران گول بخورند و راضی باشند و مطمئن شوند که خوب ِ خوبم و بگویند :چه دختر خوشبختی
و افسوس بخورند که ای کاش جای من بودند
و من میان ِ اشک هایم غش غش بخندم و با هق هق بگویم: چقدر بیخود شده ام
گم کردم روزی چیزی جایی که نمی دانم چیست
شاید زندگیم
زندگی که می دانم پارادوکسی بیش نیست! به نام
خنده های اشک

طناز، ساعت 10:06 PM


 

Top